شهود مثنوی معنوی

ساخت وبلاگ
دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (37)پس از آن مولانا ضمن بازگویی پند برادر بزرگین از زبان دو شاهزادۀ دیگر، به سالکان تک رو و مغرور بهکوشش شخصی که نمی خواهند زیر بار تربیت پیری باشند هشدار می دهد: (ار بیت 4100 به بعد)خود نبینی تو دلیل ای جاه جو*ور* ببینی، رو بگردانی از او 47که: " سفر کردم درین ره شصت میلمر مرا گمراه گوید این دلیل 48گر نهم من گوش سوی این شگفت *ز امر او، راهم ز سر باید گرفت 49من در این ره، عمر خود کردم گرو هرچه بادا باد، ای خواجه برو" 50راه کردی، لیک در ظنّ ِ چو برق عُشر ِ آن ره کن پی ِ وحی ِ چو شرق* 51ظَنّ لا یُغنی مِنَ الحَق* خوانده ایوز چنان برقی ز شرقی مانده ای 52هَی! در آ در کشتی ِ ما ای نژندیا تو آن کشتی بر این کَشتی ببند 53(تفسیر اجمالی) ابیات 47 تا 50:*جاه جو؛ جاه طلب ــ*وَر؛ مخفف واگر هم ــ * شگفت؛ تعجب برانگیز.ای جاه طلب؛ چنان غرقه در خودی که اصلا توانایی و استعداد ِ دیدن و تشخیص راهنما را نداری.[ مولانادر جایی دیگر از مثنوی ــ دفتر دوم از بیت 74 به بعد ــ شرایط یافتن پیر واقعی را بیان می کند.نخستینشرط آن وجود ِ درد ِ طلب در سالک است. ابتدا باید آن فرد از خدا یافتن ِ راهنمایی را درخواست کند،وگرنه، تنها خود را یکّه تاز صحرای توحید خواهد دید، حال آن که دیگرانی پیش از وی به مقصد رسیده اند] وتازه اگر هم ببینی او را نادیده می انگاری و به خود می گویی : " من سال های زیادی فرسنگ ها طیکرده ام و حالا این راهنما مرا گمراه می خواند. اگر به سخن این آدم ِ عجیب و غریب گوش دهم، و یا :اگر به سخنان شگفتی آور این راهنما عمل کنم ، [ شکفت صفتی ست که می تواند به راهنما یا گفتاراو نسبت داده شود.] می بایست همه اعمال و زحمات خود را بر باد رفته دیده مجری اوامر او گرد شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 68 تاريخ : شنبه 9 ارديبهشت 1402 ساعت: 14:27

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنویدیدار مثنوی در دژ هوش ربا (36)سپس مولانا وقفه ای در ادامه حکایت آورده به بیان آفات سیر و سلوک بدون پیر می پردازد ورهروان را از خطرات ِ پیران دروغین آگاهی می دهد. ار بیت 4086 به بعد:این جهان ِ پر ز نُقل و پر ز نان چون دهان ِ باز ِ آن تمساح دان 33بهر ِ کرم و طعمه، ای روزی تراش*از فن ِ تمساح ِ دهر ایمن مباش 34روبه افتد پهن اندر زیر خاک بر سر ِ خاکش حبوب ِ مکرناک* 35تا بیاید زاغ ِ غاقل* سوی آنپای او گیرد به مکر آن مکردان 36صدهزاران مکر در حیوان چو هست چون بوَد مکر ِ بشر کو مِه ترست؟ 37مُصحَفی در کف، چو زَینُ العابدینخنجری پر قهر اندر آستین* 38گویدت خندان که : "ای مولای من !"در دل ِ او بابلی پر سِحر و فن* 39زَهر ِ قاتل، صورتش شهد ست و شیر هین مرو بی صحبت ِ پیرِ خبیر! 40(تفسیر اجمالی ابیات)*روزی تراش؛ روزی طلب ـ*حبوب ِ مکرناک؛ منظور طعمه برای صید ـ*غافل؛ بی خبر.ابیات 38 و 39 : زینُ العابدین به معنی زینت عابدان لقب امام سجاد بود و پس از وی به بعضی عالمانهم داده شده است. نمی توان با اطمینان گفت که منظور مولانا فرد خاصی بوده است. به هر صورت مقصود آنکه شیخ دروغین در دستی قرآن و با دشنه ای پنهان در آستین برای کشتن روح و روان سالکبا چهره ای مهربان پیش آمده و وی را "سرور من" خطاب می کند در حالی که از درون جادوگری بابلی ومکار است. و یا اگر بابِلی را با یای نکره بخوانیم، یعنی درون آن جادوگر، به تعداد تمام ساحران شهر بابل مهارت جادوگری نهفته است.ــ ساحران بابل به مهارت در نجوم و شناخت سعدو نحس ایام معروف بودند.جمله لذّات ِ هوا* مکرست و زَرق*سوز* و تاریکی ست گرد ِ نور ِ برق* 41برق، نور ِ کوته و کذب و مجازگردِ او ظلمات و، راه ِ تو دراز 42نه به نورش نامه تانی خواندننه به منزل ا شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:25

دیدار معنوی مثنویمناجات ای ببسته خواب ِ جان از جادوی !سخت دل یارا؛ که در عالم توی ...مثنوی و دیوان شمس از معدود آثار ادب ِ صوفیه اند که در آنها بارها گوینده و شنونده بدون هیچواسطه ای متحد گشته اند. عاشق زمانی حسب حال خود را باز می گوید و زمانی دیگر از زبانمعشوق پاسخ خود را می شنود. در هر حال این مولاناست که در حضرت حق حضور دارد . مناجات عارفان نه به طمع بهشت و قصر و حوری ست و نه از بیم آتش دوزخ.ابیات آینده برگزیده از شش دفتر مثنوی معنوی ست. تقدیم به عاشقان:ای خدا ای فضل ِ تو حاجت روابا تو یاد ِ هیچ کس نَبوَد رواصد هزاران دام و دانه ست ای خدا ما چو مرغان ِ حریص ِ بینوا ...می رهانی هر دمی ما را و باز سوی دامی می رویم ای بی نیازما ز حرص و آز خود را سوختیم این دعا را هم ز تو آموختیم حرمت ِ آن که دعا آموختی در چنین ظلمت چراغ افروختی یار ِ شب را روز مهجوری مده جان ِ قربت دیده را دوری مده !هین مران از روی خود او را بعید آن که او یک بار آن روی تو دید ...***عشق می گوید به گوشم پست پستصید بودن خوش تر از صیادی ستنه تو صیادی و جویای منی؟بنده و افگندۀ رای منی؟حیله اندیشی که در من در رسیدر فراق و جستن ِ من بی کسی؟چاره می حوید پی من درد ِ تومی شنودم دوش آه ِ سرد ِ توآن کشیدن زیر لب آواز رایاد کردن مبدا وآغاز رامن توانم هم که بی این انتظارره دهم، بنمایمت راه ِ گذارتا ازابن گرداب دوران وا رهیبر سر ِ گنج ِ وصالم پا نهیلیک شیرینی و لذاتِ مَقَرهست بر اندازۀ رنج ِ سفرپس برو شیرین وخوش با اختیارنی به تلخیّ و کراهت دزد وار ...***من نخواهم عشوۀ هجران شنودآزمودم, چند باید آزمود ؟هین؛ گلوی صبر گیر و می فشارتا خنُک گردد دل ِ عشق ای سواروقت ِ آن آمد که من عریان شومنقش بگذارم سراسر جان شومهرچه غیر ِ شورش شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1402 ساعت: 16:25